8) عینک تئوری در مسائل مدیریت دولتی
گزارشی از جلسه با دکتر مجتبی امامی دربارهی چیستی مسائل ایران در مدیریت دولتی
اشاره:
بحث ما در این جلسه با تمرکز بر این بود که مسائل حقیقی ما در مدیریت دولتی چیست. با توجه به بحثهای قبلی دکتر امامی دربارهی «مسئله شناسی انقلاب اسلامی» از ایشان خواستیم که دربارهی چیستی مسائل حقیقی مدیریت در ایران به گفتگو بنشینیم و تمایز بین مسائل حقیقی و شبهمسئله را درک کنیم و یا تأثیر شاخصههای توسعه و ایجاد شبهمسائل. این گزارشی مختصر و نه چندان دقیق از گفتگو با ایشان است.
v به نظر شما چگونه مسئلهی اصیل ما در حوزهی مدیریت و مدیریت دولتی چیست و چگونه میتوان آنها را فهمید؟
مسئلهی اصلی ما به طور کلی، و بهطور مشخص در حوزهی مدیریت دولتی و خطمشی، این است که ما نمیتوانیم خودمان مسائل خودمان را تعیین کنیم و این مسائل به اشکال مختلف از بیرون به ما تزریق میشوند. بهطور مثال، نسل سوم موبایل تولید میشود و مسئلهی ما میشود وارد کردن موبایل نسل سوم. در حوزهی برق و مکانیک، مسئله میشود آنچه که نداریم. بزرگترین کارکرد تئوریهای مختلف این است که مسئله درست میکنند یا ساختار اصلی مسئله را تشکیل میدهند. بهطور مثال، دو نظریهی نخبگان-توده و نظریهی گروه میتوانند مسائل ما را با دو نگاه متفاوت به ما نشان دهند و به تبع آن، روشهای حل مسئله هم متفاوت میشود.
اساساً تئوریهای مختلف مسائل ما را میسازند. بهطور مثال در مسائل بین ایران و آمریکا، برخی از تئوری توهم استفاده میکنند و میگویند اساساً مسئلهای وجود ندارد. تئوری دیگری میگوید ما از خلقت حضرت آدم تا اکنون نبرد حق و باطل داشتهایم و این نوع نگاه نسبت به مسئله را تغییر میدهد. تئوری بهگونهای است که به صورت زیگزاگی در ذهن و عین شکل میگیرد.
v این فرایند هرمنوتیکی که شما برای شناخت مسئله تبیین میکنید را اگر بخواهیم از منظر مسائل ایران، بررسی کنیم، باید از کجا شروع کنیم؟
ابتدا باید یک تئوری را انتخاب کنیم و بعد مسائل را مبتنی بر آن تئوری طرح کنیم. مثلاً اگر مبانی فکری حضرت آقا را بررسی کنیم، حتی بحث جهاد در مدیریت و مدیریت جهادی نیز، به معنای نبرد حق و باطل است.
v این چیزی که شما میفرمایید چیزی فراتر از تئوری است.
ما در خطمشی، آن را دکترین مینامیم. هیچ نظام علمی نیست که مبتنی بر دکترین نباشد. نمیشود بدون یک نظام اعتقادی مسئلهشناسی کرد. صحبت من شاید یک چهرهی آکادمیک نداشته باشد، اما باید بگویم مسئله چیزی عینی نیست؛ چرا که مبتنی بر تصور است. کسانی که راه حل پیشنهاد میکنند، قطعاً مسئله را مبتنی بر یک نظام اعتقادی تصور کردهاند. اما باید توجه کنیم که اگر در جنگ باشیم هر رفتار و تصمیمی بدون توجه به دشمن و بدون جهت فاسد محسوب میشود.
v اگر بخواهیم این مسئله را باز کنیم و تجلیاتش را در مسائل توسعه، رشوه، فساد و ... مشخص کنیم، چگونه این بحث پیش میرود؟
اجازه بدهید یک مثال بزنم. جامعه عناصر بسیار متفاوتی دارد و میخواهد به هدفی برسد و این در حالی است که نمیتوان همهی جامعه را برای رسیدن به آن هدف راه انداخت. لذا باید به سراغ تشکل یافتهترین بخش جامعه که همان بوروکراسی است، رفت. غرب برای رسیدن به هدفش از بوروکراسی استفاده میکند و آرامآرام این جامعه تشکلیافتهتر میشود. مثلاً انجمنها، صنفها و ... تشکیل میشود. در نتیجه از این پس تنها راه رسیدن به اهداف، دیگر بوروکراسی نیست. بهندرت مسئلهای ایجاد میشود به نام بزرگ بودن دولت. که این مسئله ممکن است برای کشور ما مسئله نباشد. در نتیجه مسئله هم مبتنی بر تئوری است و هم در یک سیر تاریخی معنا پیدا میکند.
v گاهی اوقات دیده میشود که ورود این مسائل به جوامع دیگر خیلی هم بیوجه نیست. مثلا همین مثال کوچکسازی، در همهی کشورهای در حال توسعه مسئله است و یا مثلاً همین بحث همگرایی خطمشیها که خطمشیها در کشورهای در حال توسعه و توسعهیافته شبیه هم میشوند و به یک سو میروند.
اینکه میگوییم سیستم ورودی و خروجی و پروسس دارد، بی وجه است؟ یا تئوری های دیگر بیوجه است؟ تئوری مانند عینک است و حتماً وجه آن را نشان میدهد. ممکن است وجه آن کم و زیاد شود.
v با چه ابزاری باید این کم و زیادی، بیوجه بودن یا با وجه بودن را تشخیص داد؟
غرب میگوید تجربه ملاک ارزشیابی است. البته اگر اینطور بود باید پارادایمها از بین میرفت، اما چنین نشد.
v شما فرمودید که دربارهی مسئله دو رکن اساسی تئوری و وضعیت جامعه وجود دارد. در مورد تئوری توضیح دادید. لطفاً در مورد وضعیت کنونی جامعه نیز صحبت کنید. سؤال دیگر اینکه آیا تئوری مبارزه میتواند برای مدیریت هم کارامد باشد؛ در سطح سازمانی و برای یک سازمان مشخص هم، این تئوری حق و باطل چه صورتی پیدا میکند؟
یک نفر وارد کلاس درس میشود و نحوهی چیدمان صندلیها برایش مهم است؛ یک مهندس وارد میشود و ابعاد اتاق را میبیند، بدون اینکه توجهی به صندلیها داشته باشد. جامعه میلیونها مؤلفهی غیرقابل انکار دارد که باید به مؤلفههای معدودی تبدیل شود و این تئوری است که مشخص میکند کدام مؤلفهها باید اهمیت بیشتری داشته باشد.
v اما تئوری قدرت دارد و این تئوری است که ما را انتخاب میکند نه ما مسئله را. ما و غرب در مسئلهی بزرگ شدن دولت، هممسئله هستیم. چرا که دولت ما بر مبنای همان مسئلهی اولیه در غرب شکل گرفته است.
ما نمیگوییم بزرگ بودن دولت مسئلهی ما نیست. اما میگویم نباید با تکیه بر همان دلایلی که غرب میگوید آن را بپذیریم. این تئوری است که میگوید مسئله هست یا نیست.
v نگاه از زاویهی دید تئوری برای ما محدودیت ایجاد میکند. ما میخواهیم بدون زدن عینک وضعیت موجود را بشناسیم.
اساساً بدون عینک تئوری نمیتوان مسائل را دید. ما تنها میتوانیم انتخاب کنیم که چه عینکی بزنیم. تئوری حق و باطل تئوریای است که حتی در سازمان آب هم باید اجرا شود. چرا وقتی میگوییم استراتژی، شما میگویید که استراتژی در همهی سازمانها قابل اجراست، اما این را دربارهی نظریهی حق و باطل را نمیپذیرید. استراتژی هم چیزی غیر از پیروزی بر رقبا نیست. بهطور مثال ممکن است استفاده از نوعی لولهی آب به تقویت دشمن بیانجامد و استفاده از لولهی دیگر به ضعفش می انجامد.
v به این ترتیب، آیا مسئلهای همچون فساد اداری از نگاه شما مسئله است؟
فساد اداری دارای جبهههای مختلفی است و نمیشود با همهی آنها مبارزه کرد. باید بررسی کنیم ببینیم کدامیک از آنها ضرر بیشتری دارد؛ از آن فساد شروع کنیم و بهطور موقت سایر مفاسد را نادیده بگیریم. باید با توجه به قدرت خود و قدرت دشمن بررسی کنیم و انتخاب کنیم و عمل کنیم. یکی از دلایل شکست مبارزه با فساد تا به کنون این است که بدون توجه به قدرت خود و دشمن، میخواهند با همهی مفاسد مبارزه کنند و این نشدنی است.
- ۹۳/۰۷/۲۴