تأملی در وضع مدیریت و دانش مدیریت در ایران

16) اقتصادی شدن و تورم بوروکراسی

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۴ ب.ظ

تورم بوروکراسی از نظرگاه میشل فوکو  نسبت به نئولیبرالیسم آمریکایی

محمد بلوریان

مقدمه

فوکو در کتاب تولد زیست سیاست بعد از این که ریشههای شکلگیری نوعی حکومت جدید با محوریت اقتصاد سیاسی را از قرن پانزده و شانزده نمایان می‌سازد؛ دو دوره‌ی دیگر را در تغییرات اقتصاد سیاسی دنبال می‌کند. اولی مربوط به قرن هفده و هجده است با محوریت لیبرالیسم و دومی مربوط به دوران معاصر با محوریت نئولیبرالیسم. در این متن توجه ما به تحلیل مباحث مربوط به دوران معاصر است. فوکو در دوران معاصر دو جریان مهم آلمانی و آمریکایی را مد نظر قرار داده است. البته اوج شکوفایی و بلوغ این مبحث در مدل آمریکایی نشان داده می‌شود. این بالندگی در «لیبرالیسم آمریکایی در سال‌های اخیر صرفاً بدیلی سیاسی نیست، بلکه به علت نوعی مدعای همه جانبه، ابهام‌آمیز و جهانی با نقطه اتکایی در هر دو طیف راست و چپ است. همچنین، لیبرالیسم آمریکایی نوعی کانون یوتوپیایی است که همواره احیا شده است. این لیبرالیسم نوعی روش اندیشه، و شبکه تحلیل اقتصادی و جامعه شناختی هم هست» (ص297).

فوکو در بررسی‌های تاریخی خود به مسائل مختلفی توجه کرده است و تحولات آن‌ها را در شرایط مختلف تحلیل کرده است. در این میان چیزی که توجه نگارنده را به خود جلب کرد، فرایند رشد و گسترش دولت و بوروکراسی همزمان با حاکمیت بیشتر تحلیل‌های اقتصادی در حکومت‌ها است. البته تقریر فوکو از گسترش بوروکراسی، یک معنای عمیق و پیچیده‌ای دارد. از آنجا که رایج است که رشد سرمایه‌داری و تحلیل‌های اقتصاد لیبرال منجر به کوچک شدن دولت و کم اهمیت شدن جایگاه آن در جامعه می‌گردد، تحلیل فوکو از رشد بوروکراسی همزمان با افزایش تحلیل‌های اقتصادی بسیاری حساس و برجسته خواهد شد. در مقابل این تحلیل‌های اقتصادی، تلاش‌های اجتماعی و فرهنگی دولت را حجیم و متورم می‌کند. فوکو تحلیل‌های اقتصادی را فراتر از آلترناتیوی برای فعالیت‌های اجتماعی می‌داند. وی با دنبال کردن تحول نگاه در تلاش‌های اجتماعی و فرهنگی دولت‌ها به سمت تحلیل‌های اقتصادی، نشان می‌دهد که چگونه اقتصاد لیبرال و سرمایه‌داری با حاکم‌کردن نگاه اقتصادی منجر به گسترش دولت و بوروکراسی در تمام عرصه‌های زندگی و جامعه می‌شوند. در حالی که در نگاه رایج وقتی دولت با نگاهی اقتصادی بازار را به حال خود رها می‌کند و حوزه تصدی‌گری خویش را کاهش می‌دهد، ساختار، برنامه‌ها، کارکنان، هزینه‌ها و... را کم می‌کند ولذا درواقع دولت کوچک شده است.

رایج است که سنت لیبرال به دولت کوچک فکر می‌کند و سنت چپ دولت را فربه و بزرگ می‌کند. اما فوکو معتقد است چیزی که ما به عنوان خط‌مشی‌های اقتصادی لیبرال در راستای مبارزه با تورم دولت می‌دانیم، درواقع نوعی مبارزه اقتصاد لیبرالی با «خط‌مشی‌های مداخله‌گرایانه در شکل اقتصاد کینزی، یا برنامه‌های اقتصادی و اجتماعی است» ص296 و به این معنا این خط‌مشی‌ها در همه طیف‌های سیاسی دشمن داشته است. برنامه‌های اقتصادی و اجتماعی «در طیف راست دقیقاً به نام سنت لیبرالی که از نظر تاریخی و اقتصادی با هر آنچه طنین سوسیالیستی داشت، دشمن پیدا کرده، و در طیف چپ، مسئله مبارزه روزمره علیه تکوین نوعی دولت امپریالیستی و نظامی مطرح بود.» ص296 بنابراین در اصل مخالفت جدی با خود تورم دولت وجود نداشته است. بلکه برعکس حرکت کلی تاریخ در دوران جدید به سمت تورم دولت بوده است.

فوکو این حرکت تاریخی را در اندیشه‌ها و اتفاقات مختلف پیگیری می‌کند. البته چنانچه گفته شد ما با پیگری ماجرا در آمریکا کار داریم. فوکو سرآغاز تاریخی مدعاهای اقتصادی را در آمریکا خیلی عقب می‌برد. «در آمریکا مدعاهای لیبرال و اساساً مدعاهای اقتصادی، دقیقاً سرآغاز تاریخی بود، برای استقلال این کشور. ... و به منزله اصل پایه گذار و مشروعیت بخش دولت به کار گرفته شده بود.» ص295 مراد از استقلال آمریکا، استقلال این کشور از مستعمره‌ی انگلستان بودن است که در دوره جنگهای استقلال (1775-1783) رخ می‌دهد. اما وی این مدعاهای اقتصادی را در قرن بیستم ردیابی می‌کند. این مدعاهای اقتصادی آمریکایی معنای ویژه‌ای برای فوکو دارد. «نحوه تلاش برای استفاده از اقتصاد بازار و تحلیل‌های خاص اقتصاد بازار در جهت راززدایی از مناسبات غیر بازاری و پدیده‌هایی که دقیقاً و اختصاصاً اقتصادی نیستند، بلکه به بیان ما اجتماعی هستند» (ص325 ).

 

اقتصادی شدن زندگی و حکومت

پیش از هر چیز باید اشاره کنیم که اقتصادی شدن در سیطره نوعی نگاه اقتصادی نیست، بلکه به تعبیر فوکو «تغییر در چیزی است که در واقع ابژه یا قلمرو ابژه‌ها، و میدان عمومی ارجاع تحلیل اقتصادی را می‌سازد.» ص301  «و این‌ها (میدان عمومی ارجاعات جدید)، آن‌ها (اقتصاددان‌های جدید یا نئولیبرال‌ها) را قادر می‌سازد، تا قلمرو تحلیل‌های اقتصادی را در قلمرو و گستره‌های کاملاً جدیدی به کار گیرند.» ص 308 به عبارتی دیگر «چشم انداز تحلیل اقتصادی انواع روابطی که سابقاً بیشتر به قلمروهای جمعیت‌شناسی، جامعه‌شناسی، روانشناسی، روانشناسی اجتماعی و... مربوط بود، تنزل داده است.» ص332 لذا با احاطه نظام اقتصادی، این روابط با محاسبات اقتصادی سنجیده و فهمیده می‌شوند.

در این میان مهمترین ماده اقتصادی شده حکومت و جامعه، تولد "انسان اقتصادی" است. فوکو تلقی رایج از انسان اقتصادی را ناتوان از تبیین اقتصادی شدن جدید می‌داند. در نگاه رایج انسان اقتصادی هر فردی است که به عنوان شریک مبادله در جامعه حضور دارد و برمبنای نیازهای خودش در جهت فایده بیشتر تلاش می‌کند. اما فوکو معنای انسان اقتصادی را ارتقا داد. به نظر فوکو «انسان اقتصادی یک کارفرما است، کارفرمای خودش است، ... سرمایه، تولید کننده و منبع عواید (یا مصرف کننده) خودش است، ... باید مصرف را نوعی فعالیت شرکتی بدانیم که فرد با آن، دقیقاً براساس سرمایه‌ای که در اختیار دارد، رضایت خودش را تولید می‌کند.» ص306-307 وقتی این نوع تلقی جدید از انسان ظهور کرد، تمام فعالیت‌هایی که تا قبل از این برای اعتلای انسان و جامعه به عنوان نوعی فعالیت فرهنگی و اجتماعی محسوب می‌گردید، تغییر معنا دادند. در اینجا فرهنگ اساساً به منزله استحکام اجتماعی تفاوت‌های اقتصادی دیده می‌شود. فوکو مثال‌های مهمی از اقتصادی دیدن این فعالیت‌ها می‌آورد. این مثال‌ها هم در تلقی روزمره ما در زندگی‌مان دنبال می‌گردد و هم در مورد تغییر نقش سیاست‌های اجتماعی می‌باشد.

گسترش سوژه‌های اقتصادی زندگی

اقتصادی شدن تلقی ما از زاویه انسان اقتصادی مهمترین فعالیت‌های فرهنگی جامعه را نیز اقتصادی کرده است. فوکو در اینجا از مهمترین مرجع تحلیل‌های ارتقای ادب و فرهنگ یعنی آموزش شروع می‌کند. فوکو نشان می‌دهد که آموزش به معنای عام کلمه نه آموزش‌های تخصصی در مدارس و دانشگاه‌ها چگونه به سرمایه‌گذاری آموزشی تبدیل شده است. «سرمایه‌گذاری، با (اختصاص) زمانی ساخته شد که والدین، به طور کلی خارج از فعالیت‌های آموزشی محض، برای فرزندانشان اختصاص می‌دهند. می‌دانیم که میزان ساعتی که مادر با بچه‌اش می‌گذراند، حتی وقتی هنوز در گهواره است، برای شکل‌گیری یک توانایی ماشینی یا سرمایه‌انسانی، بسیار مهم است، واگر در واقع والدین یا مادر زمانی بیشتر صرف کنند، بچه بسیار انطباق‌پذیرتر خواهد شد. ... زمانی که صرف شده، مراقبت و نیز تربیت والدین، خلاصه مجموعه محرک‌های فرهنگی‌ای که کودک دریافت کرده، همه در شکل گیری عناصر سازنده سرمایه‌انسانی نقش خواهد داشت و بخوبی می‌دانیم که زمانی که والدین باثوادتر به دلیل زمان کافی‌ای که برای فرزندانشان تولید می‌کنند، نسبت به والدین کم سوادتر، سرمایه‌انسانی بالاتری تولید می‌کند.» ص311 این سرمایه‌گذاری قطعاً با درآمد حاصل از آن محاسبه و سنجیده می‌شود. «این درآمد چه خواهد بود؟ این درآمد همان دستمزد بچه در زمان بزرگسالی است. درآمد مادری که این سرمایه‌گذاری را کرده است، چه خواهد بود؟ نئولیبرال‌ها می‌گویند درآمد روانی خواهد بود. مادر با دیدن موفقیت خودش رضایتمندی مادرانه بر اثر مراقبت و نگهداری از بچه را خواهد داشت.» ص330

اوج تحلیل‌های فوکو در فهم جدید ما از جرم و مجرم دنبال می‌گردد. فوکو با تحلیل جرم در قلمرو سوژه‌های اقتصادی نشان می‌دهد که معنی جدیدی برای درک رفتار انسان‌ها پدید آمده است. این معنی جدید اولاً به تقویت ساحت انسان اقتصادی مربوط می‌شود. به بیان خود فوکو «سازوکار قانون به منزله قاعده اقتصادی قدرت تنبیهی، در وسیع‌ترین و دقیقترین معانی اقتصادی، به کار بسته شد. انسان تنبیه‌شو، یعنی انسانی که در مقابل قانون قرار دارد و قانوناً می‌تواند مجازات گردد، به معنی دقیق کلمه انسان اقتصادی است.» ص337 درثانی این معنی جدید جرم را، در رفتار فرد تهی و بی‌معنا می‌کند. در تعریف جدید از جرم در بین قانون‌گذاران و حقوق‌دان‌ها جرم عملی است که با قانون مجازات می‌شود. اما این تعریف معنایی ندارد! فوکو می‌گوید «قانون مجازات از ارئه تعریف ماهوی درباره جرم اجتناب می‌کند، اما دیدگاهش ناظر به عمل است و می‌پرسد این عمل چیست؟» ص340 این تهی‌شدن ما را به قواعد بازار می‌رساند. به بیان خود فوکو «قاعده تنظیمی سیاست‌های تنبیهی، مداخله صرف در بازار جرم و در ارتباط با عرضه جرم است. این مداخله صرفاً با تقاضای منفی، عرضه جرم را محدود خواهد کرد، و هزینه آن مسلماً هرگز نباید از هزینه عرضه جرم مورد بحث بیشتر باشد.» ص346 به این ترتیب جرم کردن یا جرم نکردن برای فرد و میزان مراقبت دولت برای جلوگیری از جرم، کاملاً مشابه نوعی معامله است که با محاسبات هزینه و فایده قابل محاسبه و تصمیم‌گیری است.

با همین منطق فوکو مثالی از مباحث ژان لوک میگو، می‌آورد که ازدواج و آنچه درون خانواده رخ می‌دهد را تحلیل کرده است. «خانواده چیزی نیست جز تعهدات قراردادی دو شریک برای عرضه منابع خاص و شریک شدن در منافع محصول خانواده به نسبت‌های معین. ... همین است که قرار داد بلند مدت بین زوجین باعث می‌شود که از عقد قرارداد مستمر قراردادهای بیش‌کاری که برای پیشبرد عملی زندگی خانوادگی لازم به نظر می‌رسد، خودداری کنند» ص332. به این ترتیب خانواده به عنوان سومین سوژه وارد قلمرو اقتصاد می‌شود و از این به بعد دیگر ما خانواده را اقتصادی می‌فهمیم.

این منطق تحلیل اقتصادی گسترش می یابد یا قلمرو سوژه‌های اجتماعی خود را زیادتر می‌کند. فوکو در چهارمین مورد از سوژه های جدید اقتصادی نشان می‌دهد که «تمام مسائل مراقبت از سلامت و بهداشت عمومی را باید، یا در هر حال می‌توان، به منزله عناصر موثر در بهبود سرمایه‌انسانی بازاندیشی کرد». ص312

همچنین فوکو در مثالی دیگر ادامه می‌دهد که «تحرک، یعنی توانایی فرد برای حرکت به اطراف، و به ویژه مهاجرت را نیز باید اضافه کرد. مهاجرت به هزینه مادی دلالت دارد، چرا که فرد در حال حرکت درامدی ندارد، بلکه استقرار در محیط جدید برای وی هزینه روانی هم به دنبال دارد.» ص312

از نظر فوکو توجه به نوآوری و خلاقیت هم از همین رو اتفاق افتاده است. «نوآوری یعنی تکنیک‌ها، منابع و اشکال جدید بهروری، و نیز کشف بازارهای جدید یا منابع جدید انسانی است» ص314 با همین تحلیل‌های می‌توان نشان داد که موارد بسیار زیادتری را نیز می‌توان به جمع این سوژه‌های اضافه کرد. البته ظاهراً فوکو موضوعات دیگری نیز از قبیل، ارث، نابرابری سطوج اجتماعی و.. را در دست نواشته‌های خود مد نظر داشته که هرگز فرصت به تبیین آنها پیدا نمی‌کند.

گسترش سوژه‌های اقتصادی حکومت‌ها

در تحلیل سوژه‌های اقتصادی شده در زندگی، ناگهان با سوژه بسیار بزرگی به نام حکومت روبرو می‌شویم که به نوعی با تمام زندگی از وجهی متفاوت درگیر است. خود فوکو در بررسی خودش در این مبحث می‌گوید «پس این انگاره حکومتداری را آزمایش کردیم، و دیدیم که چطور این شبکه مفهومی که ممکن است برای تحلیل شیوه‌های هدایت رفتار دیوانگان، بیماران، مجرمان، کودکان و... معتبر تصور شود، به همین سان ممکن است برای تحلیل پدیده‌های کاملاً متفاوت و بزرگ مقیاسی چون سیاست اقتصادی یا مدیریت کل بدنه اجتماعی و غیره نیز معتبر باشد.» ص256

فوکو برای تحلیل حکومت و سیاست‌های اجتماعی که در دایره چتر هیبت اقتصادی قرار گرفته‌اند، نخست تحلیلی از چگونگی این اتفاق ارائه می‌دهد. به اعتقاد فوکو سیاست‌های نئولیبرالی در مدل آمریکایی «نقش قاعده فهم پذیری و رمز گشایی از مناسبات اجتماعی و رفتاری فرد را ایفا می‌کند. تحلیل عینی بر مبنای اقتصاد بازار یا به عبارتی برمبنای عرضه و تقاضا می‌تواند نقش شاکله‌ای قابل کاربرد در گستره‌های غیر اقتصادی را داشته باشد. به لطف این شاکله تحلیلی یا شبکه فهم پذیری در فرایندها مناسات و رفتار غیر اقتصادی می‌توان مناسبات فهم پذیری یافت که با روشهای دیگر به معنی دقیق کلمه نمی‌توانست آشکار شود.» ص330 این رمز گشایی درواقع منجر به نسبت جدید مردم با حکومت و نقش حکومت‌ها می‌شود. فوکو می‌گوید «کاربرد جالب این تحلیل نئولیبرال‌ها، آن است که سنجش عمل حکومت ، اندازه‌گیری اعتبار آن، و مخالفت با فعالیت‌های مرجع عمومی در زمینه سو استفاده افراط، اتلاف و اسراف در هزینه کردن را امکان‌پذیر خواهد ساخت یا باید امکان‌پذیر سازد.» ص333 اینجا است که جای بازار و حکومت عوض می‌شود. بازار دیگر ذیل حکومت معنا نمی‌شود، بلکه حکومت باید با بازار فهم و کنترل شود. «بازار قاعده‌ای است در تقابل با حکومت. بازار نوعی محکمه اقتصادی دائمی است که در برابر حکومت ایستاده است.» ص335 اما این تمام ماجرا نیست.

پیشتر ذکر گردید که ظهور انسان اقتصادی عنصر محوری گسترش قلمرو اقتصادی عناصر فرهنگی و اجتماعی است، اما در مورد حکومت اتفاق به این سادگی رخ نمی‌دهد. حکومت در مقابل گسترش قلمرو سوژه‌های اقتصادی دو موضع می‌تواند داشته باشد. اول اینکه «حاکم غیر از بازار، در همه جا می‌تواند، مداخله کند. بازار پهنه و فضای آزادی خواهد بود در فضای عمومی حاکمیت، این احتمال اول است. احتمال دوم طرح عینی‌ای است که فیزیوکرات‌ها از آن دفاع می‌کنند. براساس این طرح، حاکم در واقع باید به بازار احترام بگذارد. ... مقصود این است که حاکم در مقایسه با قدرت سیاسی که تا کنون اعمال کرده است، در مقابل بازار می‌بایست قدرتی کاملاً متفاوت را اعمال کند. ... رابطه حاکم با بازار شبیه رابطه ژئومتر با واقعیت‌های هندسی خواهد بود؛ یعنی می‌بایست آن را شناسایی کند؛ می‌بایت آن را از طریق گواهی شناسایی کند که او را نسبت به ضرورت درونی فرایند اقتصادی در موضع انفعال قرار خواهد داد، و در عین حال نظارت و پایش، یا به بیانی، رسیدگی کامل یا دائمی به این فرایند را برای او مقدور خواهد ساخت.» ص393 البته هر دو احتمال‌ها اتفاق افتاده و به نوعی به اقتصادی شدن حکومت‌ها انجامیده است؛ اما این اتفاق‌ها چیزی نیست که بتوان گفت حکومت یکسره در قلمروه سوژه‌های اقتصادی قرار گرفته است. در ادامه این بخش به برخی از سیاست‌های اجتماعی که مطابق دو جریان (1. خروج حکومت از قلمرو بازار. 2. حکومت ژئومتر بازار) با منطق اقتصادی فهم و تحلیل می‌گردند را ذکر می‌کنیم و در انتهای این بخش نشان می‌دهیم که چگونه کل حکومت در قلمرو سوژه‌های اقتصادی قرار می‌گیرد.

فوکو در تحلیل نئولیبرال‌های آلمانی و فرانسوی به خوبی نشان می‌دهد که چگونه سیاست‌های اجتماعی در خدمت بازی اقتصادی ظاهر می‌شوند. به این معنا «یک سیاسیت اجتماعی حقیقی، بدون تاثیرگذاری بر بازی اقتصادی، و نتیجتاً با زمینه سازی برای شکل‌گیری جامعه شرکتی، سازوکارهای مداخله را تنها در صورت نیاز افراد، برای حمایت از آنها به کار می‌گیرد.» ص284 فوکو تغییر و تحول در دو سیاست تامین اجتماعی و اشتغال کامل را به عنوان دو سیاست اجتماعی گام به گام دنبال می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه اجتماعی بودن این سیاست‌ها از بین رفت و تنها جنبه اقتصادی آن مهم گردیده است. در دوره‌ای از تاریخ اجتماعی فرانسه بررسی‌ها نشان داد که «در انتهای این پروژه (سیاست‌های تامین اجتماعی) ثروتمندان که از اشکال جمعی مصرف بیشترین سود را می‌برند و در تامین مالی آن‌ها کمترین نقش را دارند.»ص279 لذا تصمیم دولت مردان این می‌شود که باید به سمت مالیات منفی حرکت کرد. مالیات منفی به معنای پرداخت کمک درآمد یا کمک هزینه از طرف دولت است که اعتبار آن از ثروتمندان تامین می‌شود. حال مسئله این است که «کنش قائم بر مالیات منفی چه چیز را سست و بی اعتبار می‌کند؟ آثار فقر را. به عبارتی مالیات منفی هرگز در صدد تعدیل و اصلاح فقر نیست. مالیات منفی هرگز با فقر کاری نخواهد داشت، بلکه صرفاً با آثار آن کار دارد ... یعنی اینکه فرد باید از طریق دریافت حمایت، به طور موثر انگیزه داشته باشد تا با وجود تمام شرایط، میل صعود به بالای آستانه را پیدا کند.»ص280-281 اینجاست که ناگهان متوجه می‌شویم، سیاست‌های تامین اجتماعی ما دیگر در قلمرو اجتماعی قرار ندارد. در مورد سیاست‌های اشتغال کامل نیز نهایتاً به این می‌رسیم که «تمایز مشهوری که حکومت‌های غربی سال‌ها تلاش کرده است بین فقر خوب و فقر بد، بین بیکاری اختیاری و بیکاری اجباری قائل شود، از اهمیت افتاده است.» ص280 همچنین فوکو در فراز مهمی از تحلیل‌های خود از سیاستی نام می‌برد که به گفته خودش «تمام سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی تمام کشورهای توسعه یافته بر این مبنا شکل می‌گیرند.» ص315 این سیاست مهم سیاس‌تهای رشد جمعیت است که در واقع حوزه توانایی کنترل اقتصادی را بیشتر از منابع فیزیکی و مادی گسترش داده و به چیزی به نام سرمایه انسانی می‌رساند. البته چنانچه گفته شد نظام اقتصادی جدید تنها به خدمت درآمدن سیاست‌های اجتماعی راضی نمی‌شوند، سیاست اجتماعی باید به کلی نوعی سیاست اقتصادی باشد.

با بررسی این سیاست‌ها فوکو نتیجه می‌گیرد، انسان اقتصادی و قائده رمز گشایی نگاه اقتصادی کل حکومت را در قلمروی اقتصادی قرار نداده است. اما فوکو دنبال این می‌گردد که انسان اقتصادی چگونه کل فضای حاکمیت را اشغال می‌کند؟ ما نشان دادیم که قلمرو ابژه‌های اقتصادی چگونه بیشتر و بیشتر می‌شود، تا جایی که این افزایش به سیاست‌های حکومت رسیده‌اند. از جایی به بعد ابژه اقتصادی دیگر توان گسترش قلمرو خود را ندارد، چرا که ابژه اقتصادی اساساً هم ارز ابژه حقوقی در دولت قرار می‌گیرد. اینجاست که فوکو برای دنبال کردن فرایند اقتصادی شدن کل حکومت می‌گوید: «تنها با ظهور ابژه جدید و قلمرو یا عرصه جدید هم بسته با فن حکمرانی می‌تواند، تضمین شود.» ص395 از دید فوکو «این قلمرو ارجاع جدید، جامعه مدنی است.» ص396

جامعه مدنی فراتر از ابژه‌های حقوقی و ابژه‌های اقتصادی قرار دارد، در عین حالی که ظرفیت ویژگی‌های محوری و پایه ابژه اقتصادی مثل انسان اقتصادی را در گستره وسیعتر دارد. به بیان خود فوکو «انسان اقتصادی نقطه انتزاعی، ایده‌آل و اقتصادی محض است که واقعیت متراکم، کامل و پیچیده‌ی جامعه مدنی را اشغال می‌کند. در اینجا جامعه مدنی دسته عینی‌ای است که این نقاط ایده‌آل یا انسان‌های اقتصادی، باید چنان درون آن قرار گیرند که بخوبی بتوان آن‌ها را اداره کرد.» ص397 اینجاست که سوژه حکومت این امکان را پیدا می‌کند که بیشتر از عدم دخالت در قلمرو بازار و یا ژئومتر بازار شدن، اقتصادی شود. اینجاست که حکومت یکسره گرفتار منطق تحلیل‌های اقتصادی در تاریخ نئولیبرالیسم می‌گردد.

 

تورم دولت و بوروکراسی

معمولاً ما حکومت را مسلط بر بازار می‌دانیم، اما چنانچه تبیین گردید، رفتار حکومت باید در قواعد بازار عمل نماید. به عبارتی حکومت باید یک جزو عام‌المنفع از عناصر بازیگر در بازار باشد و البته به این ترتیب بنظر می‌رسد که دولت باید کوچک شده باشد. فوکو سریحاً این نظر را رد می‌کند. «این دولت است که تقریبا بدون شک در سال‌های اخیر به چالش کشیده شده است: رشد بی‌حد و حصر دولت، به همراه قدرت مطلق و بوروکراسی گسترده آن؛ دولتی با هسته فاشیستی و خشونتی پنهان در زیر لایه‌های رفاه اجتماعی پدرسالارانه و...» ص258 اما چطور دولت اقتصادی با رشد و بی حد و حصر تقارن پیدا می‌کند؟ از اینجا نگاه خاص و متمایز فوکو نسبت به دولت و بوروکراسی نیز مشخص می‌شود. از دو نگاه می‌توان مباحث فوکو را در پاسخ به این سوال بررسی کرد. اولاً توضیح داد که چگونه بنیادهای اقتصادی فرد را مدیریت‌پذیر و دامنه رفتار اداره‌کنندگی حکومت را گسترش می‌دهد. ثانیاً نکته کلیدی عنصر مقابل قدرت دولت در سیاست و حکومت جدید است. این عنصر در واقع بدون اینکه خود را آلوده به فعل حکومت کند، رقیب قلمرو ابژه‌های دولت گردیده است. این عنصر جامعه مدنی است، که فوکو از آن به عنوان عنصر دولت هراس یاد می‌کند: «نخستین عنصری که به نظر من در سراسر این مضمون عمومی دولت هراسی جریان دارد، همین قدرت ذاتی دولت در ارتباط با جامعه مدنی، به منزله ابژه آماج آن است.» ص259 هرچقدر که جامعه مدنی بیشتر فعال‌ گردد، از آنجایی که جامعه مدنی کنشی مستقل ندارد، بالاجبار باید حوزه عمل حکومت و سیاست‌های آن افزایش یابد.

در ادامه این دو منظر در تورم دولت تشریح می‌گردد.

بنیاد اقتصادی تورم دولت

چنان چه مطرح گردید یکی از بنیادهای اقتصادی شدن دنیای جدید تولد انسان اقتصادی است. با ایجاد شبکه فهم پذیری رفتار به منزله رفتار اقتصادی در انسان اقتصادی، نوعی گسترش نفوذ حکومت در انسان شکل می‌گیرید. فوکو در تبیین این اتفاق می‌گوید: «مقصود این است که فرد حکومت‌پذیر می‌شود و قدرت بر او احاطه میابد تا حدی که، و صرفاً تا حدی که انسان اقتصادی است. ... بنابراین اصل تنظیم  اعمال قدرت بر فرد تنها این نوع از شبکه انسان اقتصادی خواهد بود.» ص341-342 این پذیرش قدرت و حکومت در واقع جزو رفتار طبیعی انسانی است که، انسان اقتصادی شده است. لذا انسان اقتصادی را باید آزاد گذاشت، اما این آزادی گذاشتن، از ذات حکومت‌پذیر انسان اقتصادی نشات گرفته است. تعبیر خود فوکو «از زاویه دید نظریه حکومت، انسان اقتصادی شخصی است که باید به حال خود گذاشته شود. انسان اقتصادی را باید آزاد گذاشت چون او سوژه یا ابژه لسفر است» ص363 یعنی آزادی انسان اقتصادی از قرار گرفتن در جایگاه سوژه گی در مورد آزادی است. لذا است که فوکو ادامه می‌دهد «انسان اقتصادی یا شخصی که واقعیت را می‌پذیرد و به طور نظاممند به تعدیل متغیرهای محیطی واکنش نشان می‌دهد، دقیقا فردی مدیریت‌پذیر است، فردی که به طور نظام مند، به تعدیل نظام یافته و ساختگی محیط واکنش نشان می‌دهد. انسان اقتصادی فردی فوق العاده حکومت‌پذیر است.» ص363 از همینجا حکومت فراگیر شکل می‌گیرید. «حکومت فراگیر، حکومتی است که هیچ چیز از دیدش پنهان نیست، حکومتی که با قواعد حق همنواست، و حکومتی که با این حال تمایز اقتصاد را محترم میشمرد، حکومتی است که جامعه مدنی، ملت، امر اجتماعی را مدیریت می‌کند.» ص397

فوکو در بخش اول از تبیین تاریخی ظهور اقتصاد سیاسی، یعنی حدود قرن هفده و هجده از شکل‌گیری قاعده‌ای برای حکومت صحبت می‌کند به نام مصلحت دولت. فوکو می‌گوید: «وقتی مسئله قدرتی مستقل در برابر قدرت‌های دیگر مطرح است، حکمرانی بر اساس مصلحت دولت اهدافی محدود دارد. اما وقتی مسئله مدیریت یک قدرت عمومی برای تنظیم رفتار اتباع است، اهداف حکمرانی حدوحصری ندارد.» ص 17 چرا که توقعات انسان‌های اقتصادی جدید نیز از دولت حدوحصری ندارد. اما سوالی که پیش می‌آید این است که قائده خود محدودساز مصلحت دولت چطور به کوچک شدن دولت کمک نمی‌کند؟ فوکو پاسخ می‌دهد: اساساً «خود محدودسازی [راه ما] را برای عمل حکومتی و فن حکمرانی، برای تامل در مورد این فن حکمرانی و بنابراین برای تکنولوژی حکومتی امکان‌پذیر می‌ساخت. این خود محدودسازی نه قوانین اقتصادی را نقض می‌کند و نه قاعده حق را؛ نه لوازم عمومیت حکومت را نقض می‌کند و نه لزوم فراگیر آن را.» ص396-397

تورم دولت هراسی و تورم دولت

گفتیم که جامعه مدنی توانست از طریق ارتقاء و تحول بنیادین در قلمرو ابژه اقتصادی، زمینه را برای اقتصادی شدن منطق کلی حکومت فراهم کند. در این میان نسبت جامعه مدنی و دولت بسیار ظریف و حساس است. با ظهرو جامعه مدنی چه حرکتی در دولت اتفاق می‌افتد؟ و چگونه؟ رایج است که جامعه مدنی را در مقابل و تحدید کننده برای دولت می‌دانند. فوکو می‌گوید «دولت مکانیزم درونی خاص دارد و طبق آن هرگز نمی‌تواند روند گسترش خود و غلبه همه جانبه بر کل جامعه مدنی را متوقف سازد.» ص262 اما این به معنای این نیست که دولت و جامعه مدنی با یکدیگر رقابت داشته و در درگیری بین این دو همواره دولت پیروز شده است، بلکه جامعه مدنی عنصری همراستای دولت است. فوکو نشان می‌دهد که اساساً ترس از دولت و بزرگ شدن آن نوعی سازوکار درونی دولت است که به بزرگ شدن دولت کمک می‌کند و از تحقق جامعه مدنی منشعب می‌گردد. اما چگونه جامعه مدنی با ترساندن مردم از دولت، موجب بزرگ شدن دولت می‌شود؟ اول از همه باید مشخص کنیم که این جامعه مدنی چیست؟ فوکو می‌گوید «از قرن نوزده به این سو در گفتمان فلسفی و نیز در گفتمان سیاسی، همواره به جامعه مدنی به منزله واقعتی که عرض اندام، مبارزه و قیام می‌کند، علیه حکومت یا دولت، یا دستگاه‌ها و نهادهای دولتی می‌شورد و خارج از آن‌ها قرار دارد، ارجاع شده است. به باور من می‌بایست در خصوص درجه واقعتی که به این جامعه مدنی نسبت می‌دهیم خیلی اختیاط کرد... جامعه مدنی واقعیتی اولیه و بالواسطه نیست چیزی است که بخشی از تکنولوژی حکومت مدرن را شکل می‌دهد.» ص397-398 فوکو به فن حکومت مدرن تاکید بسیار دارد و لذا جایگاه جامعه مدنی را در این فن حکومت مشخص می‌کند. جامعه مدنی «دقیقاً از میان کنش روابط قدرت و هرچه که دائماً در حد فاصل حاکمان و محکومان، از روابط قدرت شانه خالی می‌کند، متولد می‌شود.» ص398 این واسطه روابط قدرت نوعی تسحیلگری و معنا بخشی به نسبت حاکم و محکوم در دنیای جدید است و هرگز از سیطره و تورم دولت در مقابل جامعه جلوگیری نمی‌کند. به عبارت ساده دیگر جامع مدنی بدون اینکه توانی برای انجام فعالیت حاکمیتی داشته باشد، مدام تحقق دولت را زیر سوال می‌برد و به این ترتیب توقع و اعتبار دولت را زیاد می‌کند و این توقع باعث گسترش فعالیت‌های دولت می‌گردد. اگر جامعه مدنی عنصری مقابل دولت در عرصه فعالیت‌های حاکمیتی ارائه می‌کرد، ممکن بود که تحدید دولت محسوب شود ولی در غیر این صورت هر چه هست و نیست را باید از چشم امید به دولت داشت.

 

قدرت سیطره اقتصادی شدن

قدرت تحلیل‌های اقتصادی در جامعه در واقع چیزی بیشتر از رشد دستگاه‌ها و شرکت‌های اقتصادی از لحاظ نیرو و امکانات و بودجه و... و نیز توجه به آمارها و استنادهای اقتصادی است؛ بلکه این قدرت اولاً از تلقی ما از حالت مطلوب یا ایداعال جامعه که به نوعی وظیفه تحقق آن با حکومت است، نشات گرفته است. اما این وظیفه جدید چیست؟ «وظیفه حکومت در ارتباط با اصل بازار به منزله کارکرد تنظیمی و اجتناب ناپذیر اقتصاد چه بود؟ وظیفه آن شناسایی یک جامعه و تاسیس چیزی است که Geselllschaftspolitik می‌نامند، به گونه‌ای که این سازوکارهای رقابتی شکننده بازار بتواند به طور تمام و کمال و منطبق با ساختار ویژه خود [با منطق کاملا اقتصادی] کار کند. ... این سیاستی بود که می‌بایست فرایند اجتماعی را کنترل می‌کرد و در چهارچوب آنها برای سازوکار بازار جایی باز می‌کرد.» ص326 این کنترل فرایندهای اجتماعی البته با نوعی سازوکارارهای فرهنگی عجین می‌شود تا بتواند تاثیرگذاری لازم را داشته باشد. این چیزی است که فوکو از آن به عنوان سیاست‌های حیاتی نام میبرد. « Geselllschaftspolitik به معنی گسترش شرکت از درون بدن اجتماعی یا بافت اجتماعی است. ... تبدیل شرکت به مدل اجتماعی تعمیم یافته، در تحلیل یا برنامه آن‌ها، پشتوانه‌ای است برای آن چه بازسازی مجموعه‌ای از به اصطلاح ارزش‌های اخلاقی و فرهنگی گرم می‌نامند. این ارش‌های اخلاقی و فرهنگی به کلی با سازوکارهای سرد رقابت تضاد دارد. شاکله شرکت متضمن عمل به نحوی است که فرد، بنا به تعبیر کلاسیک و متداول آن زمان از محیط کار، زمان زندگی، اطرافیان، خانواده و محیط طبیعی خود بیگانه نشوند.» ص 327-328 به این ترتیب نوعی جامعه، حکومت و سیاست جدید بنا می‌گردد که تمام وجوه انسانی را به شکل اقتصادی مورد نظر و توجه قرار داده است.

فوکو در تبیین دامنه قدرت این حکومت جدید، سازوکار منفعت طلبی انسان اقتصادی را مورد کاوش قرار می‌دهد و با توجه به گستره تاثیر منافع و رفتار دیگران روی منافع ما تحلیل جالبی ارائه می‌دهد. «بنابر این موقعیت او به طور مضاعف غیر اختیاری، نامعین، احاطه‌ناپذیر است، اما مجموع این ویژگی‌های غیراختیاری، نامعین، کنترل‌ناپذیر و احاطه ناپذیر، مانع از ارتفاع او یا حسابگری او برای بیشینه ساختن نفع خود نمی‌شود. برعکس، مجموع این ویژگی‌های نامعین موقعیت انسان اقتصادی، مبنای حسابگری اختصاصی و فردی او را شکل می‌دهد، آن را منسجم و اثر بخش می‌سازد، وارد واقعیت می‌کند و به بهترین نحو ممکن، به بقیه جهان پیوند می‌دهد.» ص372 درواقع فوکو از گسترش تاثیرات روی منافع انسان، توجه بیشتر روی منافع فردی را نتیجه می‌گیرد. و برای نشان دادن این انسجام در تاریخ به دست پنهان آدام اسمیت اشاره می‌کند. «دست پنهان ملازم انسان اقتصای است، یه به عبارتی، آن نوع سازکار عجیب و غریبی است که باعث می‌شود انسان اقتصادی به منزله سوژه فردی نفع جو، درون کلیتی عمل کند که از چنگ او می‌گریزد و در عین حال عقلانیت انتخاب‌های خود خواهانه‌اش را شکل می‌دهد.» ص373 به این ترتیب ما به به نقطه‌ای می‌رسیم که تمام این منافع متفرق به هم پیوند داده می‌شوند. این نقطه همان منافع فردی است که اگر دنبال نکنید، زیر فشار بقه جامعه له میشوید، لذا نظامی گریزناپذیری را برای انسانی که به قول فوکو واقعیت را پذیریفته باشد، ایجاد می‌کند. به عبارت دیگر «دست پنهان که به طور خود به خود منافع  را ترکیب می‌کند، همچنین هر شکل از مداخله، و حتی بهتر از این،  هر شکل از نگاه فراگیری که امکان احاطه یافتن بر فرایند اقتصادی را فراهم می‌کند، مانع می‌شود.» ص376

به این ترتیب گریزناپذیری اقتصادی شدن، درواقع به ریشه اصلی خود یعنی انسان اقتصادی ارجاع داده می‌شود. چرا که «انسان اقتصادی یک جزیره عقلانیت ممکن درون فرایند اقتصادی ای است که طبیعت کنترل ناپذیر آن، عقلانیت رفتار ذره‌ای انسان اقتصادی را به چالش نمی‌کشد، بلکه آن را ایجاد می‌کند. بنابراین، جهان اقتصادی طبیعتاً کدر و احاطه ناپذیر است.» ص 378 به عبارت دیگر ما در جهانی زندگی می‌کنیم که تحلیل‌های اقتصادی با تحلیل مطلوب ما به چالش برنمی‌خیزند، بلکه فضایی را ایجاد می‌کنند که عقلانیت ما مطابق با این تحلیل‌های اقتصادی رشد کند و رفتار ما بر این اساس سازمان یابد.

  • مدیریت دولتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی